چند روز پیش انتخابات یکی از تشکیلات های دانشگاه به اسم جامعه اسلامی دانشجویان بود و من حدود یک ساعت در مهندسی آن شرکت کردم. بله؛ دقیقا مهندسی بر اساس یک لیست که از مقرّ کثیف آن آمده بود. داشتم با خودم فکر میکردم که چرا برای اولین بار در عمرم روی یکی از اصولم پا گذاشتم در مهندسی یک انتخابات نقش آفریدم.
فکر کردم شاید به خاطر این بوده که یک بار برای همیشه اثبات کنم این تشکیلات تا زمانی که وابسته است به ام الفسادی به اسم اتحادیه، قرار نیست کاری از پیش ببرد همه چیز با مسخره ترین مهندسی ها از همان ام الفساد تعیین می شود. اما خوب که فکر کردم دیدم به این دلیل این کار را نکردم. کلّی فکر کردم تا یادم افتاد چه حسی آن روز داشته ام.
من عادت ندارم در «انتخاباتی» دوست داشته باشم مهندسی شود. ولی ماه هاست که با گوشت و خونم متوجه شده ام در جای جای این تشکیلات از انتخابات ام الفسادش گرفته تا تک تک دفاترش انتخابات بی معنی است. وقتی متین مننظمی دبیر کل اتحادیه دو سال پیش از روی طومار، در حضور رهبری روخوانی می کند «جامعه اسلامی دانشجویان، به عنوان بزرررگترین تشکیلات دانشجویی» خیلی بیشتر از من میداند که چنین تشکیلاتی با آن ساختاری که دائم وانمود می شود، وجود خارجی ندارد. البته که اینطور است و چنین تشکیلاتی واقعاً وجود خارجی ندارد. تنها مجموعه ای ثابت از دانشجویان نشسته اند آن بالا و با مهندسی و کثیف کاری یک به یک دفاتر دانشگاهی شان را میچینند تا تابستان بیایند و به خودشان رای بدهند. جامعه اسلامی دانشجویان، نه برای من که کلا، سال هاست مرده است. شاید اصلا زنده نبوده! این را باید از محمد نصر پرسید که انگیزه اش واقعا چه بوده. ولی قطعا از اولین باری که اتحادیه اش را بی ارزش های بی عمق پرکردند این گونه شد. تک نفس هایی هم که در برهه هایی، صاعقه طور در دوران افرادی چون زینلیان کشیده از ساختار نبوده، از شخص بوده.
در این تشکیلات مرده، اگر هم در سال اخیر در چند برنامه آن شرکت کرده ام، یک دلیل بیشتر نداشته و آن هم استقلال نسبی دفتر دانشگاه بهشتی از اتحادیه بوده و بس. بخاطر افرادش از جمله کمیسیون ی که همه هم و غمش کار بوده و نه بازی های اتحادیه.
روزی که داشتم به افراد می گفتم که به فلانی رای بدهند و به فلانی رای ندهند هیچ حسی از «انتخابات» برایم متبادر نمی شد؛ انتخاباتی وجود ندارد. چنانچه ساختار پایین به بالایی وجود ندارد. و چنانچه تشکیلاتی وجود ندارد. آنچه باقی است طیفی معدود از افراد بی بنیان است که به خاطر تمرین کثافت کاری جمع شده اند یک جا و ی بازانه بالا می آیند و دچار ی بازی شده و پایین می روند. حامد عبیری اگر یک روز با لیستی مسخره و کثیف در کنگره مشهد، با اینکه هیچ کسی او را نمی شناخت، در یک انتخابات به ظاهر کشوری بالا آمد، امروز با لیستی مسخره تر در یک انتخابات درون دانشگاهی به قعر می رود.
این بازی تشکیلاتی است که وجود خارجی ندارد. امیدوارم پیام یک ساعت مهندسی ام را رسانده باشم. بعد از 3 سال گلو پاره کردن، شاید این کثیف کاری تنها راهش بوده باشد.
درباره این سایت